زندگی نامه شهید علیرضا حقیقی پاک

ساخت وبلاگ

زندگی#نامه# جاوید الاثر علیرضا# حقیقی# پاک:

 در سحر گاه روز نهم آذر ماه سال 1338ودرهنگامه تلاوت  آیات اذان فرزندی میلاد خویش را به خانواده اش بشارت داد که حسب آل رسول (ص) علیرضا# نام گرفت .

 این نام آنگاه بانام خانوادگیش یعنی حقیقی# پاک مصمایی می یافت که او توانست از برکت وجود مسجد محله خود بنام امام رضا (ع) بهره گرفته وبا آشنایی با معارف اهل البیت دوران کودکی خود را به شادابی آفتاب و دریا سپری کرده وسپس این معارف رابه مدد هوش واستعداد سرشار خود به بنیان مرصوصی چون قرآن کریم پیوند زده وبا شرکت در مجالس مذهبی قوام بخشد و به عنوان یک حافظ کل قرآن کریم شهره خاص وعام شود.تبسم خاص وسر به زیر فتاده و حسب معمول او از یک سو و کم گویی وغالبا"نغض گویی توام با مطایبه گویی او از دیگر سو خصال خدادادی وبژه ای بود که از او چهره ای جاذب و شخصیتی نادر و دوست داشتنی ساخته بود

 

تن و بدنی بسیار نرم و ورزیده وبا قابلیت ویژه رزمی داشت که حرکات  آکرو باتیک او مورد تحسین همگان بود .همنشینی او با پسر عمویش مجید که او نیز دبیر دینی قرآن بود و سال بعد در عملیات نصر 7 به شهادت رسید زیبا ،دیدنی و تماشایی بود .درونی پر غوغا داشت و شعر مظهر سیر و سلوک واین دو بیتی صدق بارزی از آن همه صفای درون

مائیم آن ماهی جدا افتاده                                                  که تقدیر ما را به خاک انداخته

 

دشمن کور دل را بین که ما را                                         به قصد نابودی به دریا انداخته 

 

 

باری او پس از پایان دوران متوسطه راهی دانشگاه افسری شد و آنگاه که رشحات قیام حضرت  امام (ره) دلها را مسخر خویش کرد او نیز بی فوت وقت استعفا کرده ودر صفوف به هم فشرده مخالفان رژیم آمریکایی  شاه قرار گرفت ،خط خوش و درایت خاص هنری او سلاح کفر کوبی شده بود که وی را در نوشتن  شعارهای ضد رژیم  یاری می کرد واو توانست با استفاده از کلیشه و تاریکی شب گزمه های شاه را از پاک  کردن شعارها خسته  و عاجز کند .این نوشته ها هنوز که هنوز است صدای تپش قلب مملو از عشق و ایمان او را در خود نهفته دارد.

 

جد و جهد او در یکی از راهپیمایی های خونین شهر موجب جراحات او شد لیکن نیاز به حضور مستمر در میدانگاه نبرد مانع مداوای بایسته شد و همین امر موجب نقص عضو و تحمل دردورنج ناشیه تا پایان عمر جاودانه اش شد.پس از پیروزی انقلاب او صیانت از نظام را در نیروی مقاومت شهری پی گرفت و سنگر بعدی او در جبهه دانشگاه زده شد و او به عنوان یک دانشجو به غنای معارف خویش پرداخت و به عنوان دبیر دینی قرآن زکات علم خویش را دور افتاده ترین و محروم ترین روستاهای استان هدیه نو نهالان این دیار در بخش هلیلان نمود.در سنگر بعد او توانست مسئولیت تربیت معلم شهید# اشرفی اصفهانی را عهده دار شود لیکن همپایی با رزمندگان اسلام اورا آنی از خود غافل نمی کرد تا آنجا که روزی در جمع برادران و یک نشست خانوادگی و پس از سکوتی سنگین بغض گلویش را شکست  وبا آه و اشک حسرت:همه رفتند و فقط ما مانده ایم...

اودراین نجوای عاشقانه با خدای خویش به چه توافقی رسید برما مکشوف نبود اما آنگاه که عملیات والفجر 9چون نسیم صبا به دیدگان منتظر او گلخندی ازنور زد او سبکبال آغوش گشود ودر رزمی بسیار تحسین برانگیز حلقه محاصره دشمن را که از ابتدای شب تکمیل شده بود به صبح برد وآنگاه که دهها همرزم او از اسارت  بازگشتند هیچ یک نتوانستند به یقین نشانی از آن  وجود پاک را در ذهن داشته باشند غالبا"می گفتندهنوز صدای شلیک و تکبیر اورا در گوش داریم وهرگز نشانی فراتر ازاین ازاو به دست نیامد یادش بخیر وراهش پررهرو باد.

زندگی نامه دانشمند هسته ای مسعود علیمحمدی...
ما را در سایت زندگی نامه دانشمند هسته ای مسعود علیمحمدی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mostafaahmadirushan بازدید : 132 تاريخ : جمعه 23 فروردين 1398 ساعت: 22:56